صدای اهنگ خیلی بلند بود جوری ک احساس میکردم گوشم داره کر میشه ،بقیه داشتن وسط میرقصیدن اما من مثل همیشه ی گوشه نشسته بودم و بقیه رو نگاه میکردم.
مریم ب سمتم اومد و گفت:بیشعور ناسلامتی تولدمه ها نمیخوای یکم برقصی ؟ لبخند خشکی زدم و گفتم:همینجوری راحتم خدت ک اخلاق مو میدونی چشاش غمگین شد به سمتم اومد کنارم نشست :نگین نمیخوای بشی همون دختر قبلی ک هممون دوسش داشتیم؟من دلم واسه نگین قبلی تنگ شده . بازم این بغض لعنتی داشت خفم میکرد.
درست 2سال پیش بود ک زندگیم زیرو رو شد ؛اره اون تصادف لعنتی همچیمو گرفت مامانمو ،بابامو نمیدونم چرا من زنده موندم کاشکی منم الان پیش اونا بودم نفهمیدم کی چشام خیس شد! :نگین حالت خوبه ؟؟..ببخشید من اصن دیگه هیچی نمیگم غلط کردم
به زور خندیدم:مریم خوبم فقط چشام الکی دارن شلوغش میکنن..
:پاشو برو یه ابی به صورتت بزن پاشو
:باشه... سرویس کجاست؟
:ته سالن و میبینی بپیچ چپ
هنوزم بغض لعنتی ته گلوم بود نمی تونستم انکارش کنم با عجله حرکت کردم تا کسی دیگه اشکامو نبینه.
یه مشت اب به صورتم زدم و به اینه خیره شدم چقد عوض شده بودم خشک و بی روح یه مشت دیگه اب زدم ب صورتم نه این من نیستم نمیتونم باشم میشم همو دختر قبل همونی که بقیه میخوان میشم اونی ک همیشه مامانم دوست داشت یاد حرفاش افتادم همیشه میگفت حق نداری بری خونه شوهر تو بری دیگه کسی با پیام بازرگانی نمیرقصه دیگه کسی بچه گونه حرف نمیزنه،کسی پیرهن و تیشرتامو نمیپوشه،هیچکس ت جای من نمیخوابه میگف تو بری خونه سوتو و کور میشه.اهی کشیدم یادش بخیر چقد خوب بود اون موقعایی ک بودش الان تنها چیزیه ک میخوام