دنبال کردن مطالب از طریق فید RSS دنبال کردن مطالب از طریق تویتر

تبلیغات

*** جهت نمایش تبلیغ شما با قیمت مناسب در سایت novel-98ia کلیک کنید ***

اطلاعات کاربری


عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

آرشیو

جستجو


مطالب پربازدید

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
بهترین رمان 3 495 sepi73radin
بر روی بالکن 0 94 alicter19
کافه ای در تابستان 0 77 alicter19
کافونه 0 79 alicter19
گل زخم های خاطره 0 77 alicter19
ناگفته های اندوه 0 74 alicter19
دختر گل فروش 0 142 alicter19
با پاییز عجین شده است 2 147 alicter19
قصه ی باران 0 76 alicter19
فصل عاشقی 0 123 alicter19
دوشیزه ی ..... بقلم شهروز براری صیقلانی پارت هفتم#7 سیرنزولی پیرنگ 2 221 dianasalajegheh
سر فصل عاشقی 60 2057 tofan
اپیزود اول از رمان عاشقانه های حلق آویز 3 187 shahroozbarari
نذر اشتباه 5 237 fatimabanu
اپیزود اول از. پسری که دختر بود و بلعکس بقلم شهروز براری صیقلانی 3 195 shahrooz66barari
عاشقانه طنز حقیقی . فراری خاله پری با شوهرخاله 1 135 shahrooz66barari
داستان کوتاه دیوانه عاشق قفس __شهروز براری صیقلانی 2 143 shahrooz66barari
نقد و بررسی سبک مدرنیته شهروز براری در مجله ادبی چوبک پاییز1397 صفحه 27. 1 114 shahrooz66barari
داستان نویسی خلاق، کفش جامانده بر لبه ی بام ،شهروز براری صیقلانی 1 129 shahroozbarari
متن آزمایشی ، تمرین کار در منزل جلسات آموزشی فن نویسندگی پویندگان دانش 1 362 shahroozbarari


رمان سلبریتی

 

صدای اهنگ خیلی بلند بود جوری ک احساس میکردم گوشم داره کر میشه ،بقیه داشتن وسط میرقصیدن اما من مثل همیشه ی گوشه نشسته بودم و بقیه رو نگاه میکردم.

مریم ب سمتم اومد و گفت‌:بیشعور ناسلامتی تولدمه ها نمیخوای یکم برقصی ‌؟ لبخند خشکی زدم و گفتم:همینجوری راحتم خدت ک اخلاق مو میدونی چشاش غمگین شد به سمتم اومد کنارم نشست :نگین نمیخوای بشی همون دختر قبلی ک هممون دوسش داشتیم؟من دلم واسه نگین قبلی تنگ شده . بازم این بغض لعنتی داشت خفم میکرد.

درست 2سال پیش بود ک زندگیم زیرو رو شد ؛اره اون تصادف لعنتی همچیمو گرفت مامانمو ،بابامو نمیدونم چرا من زنده موندم کاشکی منم الان پیش اونا بودم نفهمیدم کی چشام خیس شد! :نگین حالت خوبه ؟؟..ببخشید من اصن دیگه هیچی نمیگم غلط کردم 

به زور خندیدم‌:مریم خوبم فقط چشام الکی دارن شلوغش میکنن..

:پاشو برو یه ابی به صورتت بزن پاشو

:باشه... سرویس کجاست؟

:ته سالن و میبینی بپیچ چپ

هنوزم بغض لعنتی ته گلوم بود نمی تونستم انکارش کنم با عجله حرکت کردم تا کسی دیگه اشکامو نبینه.

یه مشت اب به صورتم زدم و به اینه خیره شدم چقد عوض شده بودم خشک و بی روح یه مشت دیگه اب زدم ب صورتم نه این من نیستم نمیتونم باشم میشم همو دختر قبل همونی که بقیه میخوان میشم اونی ک همیشه مامانم دوست داشت یاد حرفاش افتادم همیشه میگفت حق نداری بری خونه شوهر تو بری دیگه کسی با پیام بازرگانی نمیرقصه دیگه کسی بچه گونه حرف نمیزنه،کسی پیرهن و تیشرتامو نمیپوشه،هیچکس ت جای من نمیخوابه میگف تو بری خونه سوتو و کور میشه.اهی کشیدم یادش بخیر چقد خوب بود اون موقعایی ک بودش الان تنها چیزیه ک میخوام

ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش


درباره وبلاگ

نودهشتیا|98ia

آمار سایت

آمار مطالب
کل مطالب : 130
کل نظرات : 74


آمار کاربران
افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1628

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 54
باردید دیروز : 91
گوگل امروز : 2
گوگل دیروز : 12
بازدید هفته : 333
بازدید ماه : 1,035
بازدید سال : 4,513
بازدید کلی : 87,501

کدهای اختصاصی

پشتیبانی

RSS


Powered By
Rozblog.Com

Translate : Tem98.Ir

از ما حمایت کنید
به novel-98ia امتیاز دهید

Code Center Code Center