دنبال کردن مطالب از طریق فید RSS دنبال کردن مطالب از طریق تویتر

تبلیغات

*** جهت نمایش تبلیغ شما با قیمت مناسب در سایت novel-98ia کلیک کنید ***

اطلاعات کاربری


عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

آرشیو

جستجو


مطالب پربازدید

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
بهترین رمان 3 502 sepi73radin
بر روی بالکن 0 95 alicter19
کافه ای در تابستان 0 78 alicter19
کافونه 0 81 alicter19
گل زخم های خاطره 0 78 alicter19
ناگفته های اندوه 0 75 alicter19
دختر گل فروش 0 143 alicter19
با پاییز عجین شده است 2 150 alicter19
قصه ی باران 0 77 alicter19
فصل عاشقی 0 124 alicter19
دوشیزه ی ..... بقلم شهروز براری صیقلانی پارت هفتم#7 سیرنزولی پیرنگ 2 226 dianasalajegheh
سر فصل عاشقی 60 2141 tofan
اپیزود اول از رمان عاشقانه های حلق آویز 3 192 shahroozbarari
نذر اشتباه 5 244 fatimabanu
اپیزود اول از. پسری که دختر بود و بلعکس بقلم شهروز براری صیقلانی 3 200 shahrooz66barari
عاشقانه طنز حقیقی . فراری خاله پری با شوهرخاله 1 137 shahrooz66barari
داستان کوتاه دیوانه عاشق قفس __شهروز براری صیقلانی 2 149 shahrooz66barari
نقد و بررسی سبک مدرنیته شهروز براری در مجله ادبی چوبک پاییز1397 صفحه 27. 1 117 shahrooz66barari
داستان نویسی خلاق، کفش جامانده بر لبه ی بام ،شهروز براری صیقلانی 1 132 shahroozbarari
متن آزمایشی ، تمرین کار در منزل جلسات آموزشی فن نویسندگی پویندگان دانش 1 364 shahroozbarari


عشق مجازی

سلام من پرهام هستم واین اولین پست من هست و تمام این بر اساس واقعیت های زندگیه خودم میباشد امید وار خوشتون بیاد 

رمان در باره ی دختر و پسری هست که دا خل مجازی باهم اشنا میشوند و عاشق یک دیگر میشوند 

من پرهام هستم هجده سالم هست و دانشجو رشته ی برق هستم چند وقتی بود که داخل مجازی بودم همش همیشه با دوستانم چت میکردم و شوخی میکردم تا این که یروز به طور تصادفی پست های یه دختری را یه اسم ایدا لایک کردم از پستای اون خوشم اومد خواستم که کمی با اون اشنا بشم واسه همین رفتم پی ویش وسلام کردم 

اونم در جوابم سلاو کرد گفت بفرمایید 

+ببخشید مزاحمتون شدم راستش می خواستم کمی باهم اشنا بشیم 

_چرا اوتوقت باید باهم اشنا بشیم 

+خوب راستش من همیشه پستاشمارا لایک میکردم و از پستای شما خوشم اومد

_خوب این دلیل نمیشه که ما باهم اشنا بشیم

+بعله میدونم ولی خوب حالا یکمی باهم اشنا بشیم دیگه چی میشه

_من ایدا هستم هجده ساله از شیراز

+واقعا خوشبختم ایدا خانم منم پرهام هجده اصفهان هستم

_خوش بختم اقا پرهام 

+خواهش میکنم گلم        

اون روز به هر قیمتی که شد با ایدصحبت کردم و از طرز صحبت کردنش خوشم اومد ازش معلوم بود که یه دختر خیلی گلی و خانمی هست یه چند بار دیگر باهم حرف زدیم تا این یروز ازش خواستم که عکسشا بهم بده 

+ایدا جونم 

_بله 

+راستش میخواستم ببینم الان یه مدت از اشنای ما میگذره میتونم عکستا ببینم 

 

_خوب راستش نمی خوام نارا حتت کنم ولی من نمی تونم عکس بدم اخه من یه دخترم درک کن

+باش عزیزم اشکال نداره پس هر موقع که بهم اعتماد کردی بده عکس 

_ممنونم که درکمیکنی باش حتما بعد یع مدت بهتون عکس میدم ّّی

ارسال نظر برای این مطلب

این نظر توسط عاطفه کریمی راد در تاریخ 1398/03/08 و 17:08 دقیقه ارسال شده است

به نظر داستان جالبی داره
موفق باشی


کد امنیتی رفرش


درباره وبلاگ

نودهشتیا|98ia

آمار سایت

آمار مطالب
کل مطالب : 130
کل نظرات : 74


آمار کاربران
افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1629

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 2
باردید دیروز : 290
گوگل امروز : 0
گوگل دیروز : 4
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 1,424
بازدید سال : 4,902
بازدید کلی : 87,890

کدهای اختصاصی

پشتیبانی

RSS


Powered By
Rozblog.Com

Translate : Tem98.Ir

از ما حمایت کنید
به novel-98ia امتیاز دهید

Code Center Code Center