دنبال کردن مطالب از طریق فید RSS دنبال کردن مطالب از طریق تویتر

تبلیغات

*** جهت نمایش تبلیغ شما با قیمت مناسب در سایت novel-98ia کلیک کنید ***

اطلاعات کاربری


عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

آرشیو

جستجو


مطالب پربازدید

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
بهترین رمان 3 486 sepi73radin
بر روی بالکن 0 88 alicter19
کافه ای در تابستان 0 73 alicter19
کافونه 0 75 alicter19
گل زخم های خاطره 0 72 alicter19
ناگفته های اندوه 0 70 alicter19
دختر گل فروش 0 137 alicter19
با پاییز عجین شده است 2 143 alicter19
قصه ی باران 0 72 alicter19
فصل عاشقی 0 118 alicter19
دوشیزه ی ..... بقلم شهروز براری صیقلانی پارت هفتم#7 سیرنزولی پیرنگ 2 216 dianasalajegheh
سر فصل عاشقی 60 2020 tofan
اپیزود اول از رمان عاشقانه های حلق آویز 3 180 shahroozbarari
نذر اشتباه 5 228 fatimabanu
اپیزود اول از. پسری که دختر بود و بلعکس بقلم شهروز براری صیقلانی 3 187 shahrooz66barari
عاشقانه طنز حقیقی . فراری خاله پری با شوهرخاله 1 128 shahrooz66barari
داستان کوتاه دیوانه عاشق قفس __شهروز براری صیقلانی 2 136 shahrooz66barari
نقد و بررسی سبک مدرنیته شهروز براری در مجله ادبی چوبک پاییز1397 صفحه 27. 1 107 shahrooz66barari
داستان نویسی خلاق، کفش جامانده بر لبه ی بام ،شهروز براری صیقلانی 1 124 shahroozbarari
متن آزمایشی ، تمرین کار در منزل جلسات آموزشی فن نویسندگی پویندگان دانش 1 355 shahroozbarari


بادام_سوخته1

(نبات)

هواپیما کمی خلوت شده بود نگاهی به ساعت محلی گوشیم کردم 1ساعت و نیم با ساعت مچیم اختلاف داشت ...دلیل عجله مردم واسم مبهم بود... به کجا چنین شتابان ....شالی که دور گردنم بسته بودم روی سرم مرتب کردم دسنی به پیرهن پاییزه ام که با ارفاق میشد گفت تا اواسط رونه پامه کشیدم که مثلا چروکای حاصل از پرواز دوساعته باز بشه به طرف در خروخی حرکت کردم مهماندار با قیافه خسته و لبخند خیلی خسته تر و مصنوعی تر از لبای ژل خورده اش سفر خوشی رو به مسافرا یاداور میشداینکه ساعت 2صبح با اون رژلب مسخره و یونیفرم مسخره تر بخوام وایستدم سفر خوشی رو واسه مردم ارزو کنم هیچ وقت به شغلم ترجیح نمیدادم

هرچند که 5 سال قبل که داشتم برای ادامه تحصیل اینجا رو ترک میکردم هیچ وقت فکر نمیکردم یروز به عنوان ی تاجر طراح به ایران برگردم

از پله ها که پایین میومدم کمی سردم شد باد سرد اواخر اذر بدجوری لرز به تنم انداخت  شاید کاهش قند خونی که بخاطر دوروز غذا نخوردن هم به تنم افتده بود دلیل دیگه این لرز و احساس سرما بود

به سرعت سوار اتوبوس  ترانسفر فرودگاه شدم تا سریعتر به سالن برسم

بدجور تو احساساتم دنبال احساسی بودم  از اینکه بعد 5 سال دوری از زندان وطن بهم دست بده که هیچ حسی جز دل تنگی برا کاناپه تو دفترم و ماگ پر از چای هدیه یامور نبود..........

چشمم به غلطک چرخون چمدونا بود که مبدا چمدونم رد بشه به فکر سوال فیکرت و عثمان بودم اینکه بعد از 5 سال چ حسی از برگشت به ایران دارم ........ چشمم به چمدوت مشکی بزرگم بود که نشون از اقامت چندماهمم میداد برش داشتم به طرف خروجی حرکت کردم

بعد 5 سال ایران برام هیچ حسی نداشت جز دلتنگی عزیزام

*****

ساعت 8 شبه ی دوش یک ربع میگیرم به سرعت مشغول حاضر شدن برا تولد نازلی هستم مطمنا که منو میکشه چون بیشتر از  3 بار زنگ زده و من جوابشو ندادم ی اورال مشکی میپوشم گردنبند مخصوصشو میندازم کفش قرمزام رو هم میپوشم سوییچ و کادو کیف دستیم به همراه پالتوم که رو مبل اماده بود برمیدارم بع سرعت از در میزنم بیرون

اینکه تو کوچه های رنگی رنگی بالات تو کافه های دنچ و خودمونیش یه قهوه بخورم و به توریستا نگاه کنم که سخت  مشغول عکس گرفتن هستن از بهترین تفریحاتمه که نمیتونم ازش بگذرم

ساعت نزدیک 9 که میرسم قیافه پکر نازلی نشونه تمام ناراحتیش هست

*****

به طرف کانکسی که برای تاکسی هست میرم به صدای 3تا پسر پشت سرم که پروازشون همزمان با پرواز من نشسته بود گوش میدادم از سفر خوب و خاطرهایی که از بار و کلوبهای ساحلی تایلند داشتن میگفتن.............

درخواست تاکسی کردم که یه اقای که تو تویوتا کمری سبز رنگش نشسته بود اومد چمدونم رو برداشت و منم به دنبالش رفتم اسم هتل رو گفته بودم سرم رو رو پشتی  صندلی گذاشتم و چشمامو بستم چون به نظرم بیوبونای 5 سال پیش هیچ تغییری نکردن که بخوام وقتمو صرف دیدنشون کنم

راننده-خانوم از کدوم کشور اومدید خیلی وقته نبودید فضولی نباشه ها

_ترکیه 5سال

جوری جواب دادم که دیگه نخواد بحث رو ادامه بده اما مردک پر حرف تند و تند از نوه خاله اش که قاچاقی به ترکیه رفته بعد هم یونان تا به المان برسه اما تو یونان تیر میخوره و فوت میشه

از هزینه گزافی که سفارت برای فرستادن جنازه به ایران ازشون خواسته بوده حرف میزد

ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش


درباره وبلاگ

نودهشتیا|98ia

آمار سایت

آمار مطالب
کل مطالب : 130
کل نظرات : 74


آمار کاربران
افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1625

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 8
باردید دیروز : 39
گوگل امروز : 3
گوگل دیروز : 5
بازدید هفته : 121
بازدید ماه : 75
بازدید سال : 3,553
بازدید کلی : 86,541

کدهای اختصاصی

پشتیبانی

RSS


Powered By
Rozblog.Com

Translate : Tem98.Ir

از ما حمایت کنید
به novel-98ia امتیاز دهید

Code Center Code Center